یازده ماه گذشت
پسر نازم امروز یازده ماهه شدی و یک ماه دیگه یکساله میشی قربونت برم چقدر زود گذشت همه روزها و ساعتها و دقایق با تو بودن پر بود از شادی و عشق و هر روز بیشتر و بیشتر میشه بابا رضا رو که دیگه نگو هر روز که از سر کار برمیگرده درو که باز میکنه فوری میخوای بری بغلش و تا بهت میگه پسرم بابایی دستاشو بشوره و پسری رو بغل کنه فوری گریه میکنی بابایی امروز صبح رفت خلخال چون سالگرد عموی بابا رضا بود خدا رحمتش کنه خیلی مرد مهربونی بود و من و تو تنها بودی و الان که دارم برات مینویسم تو خوابیدی و بابایی تو راه برگشتنه خدایا همه مسافرها رو سلامت به مقصدشون برسون و بابایی ما رو هم سلامت به ما برسون ...
نویسنده :
ثریا
22:45
بابایی جونم
بابا رضا جونم تو بهترین بابای دنیایی من و مامانی خیلی دوستت داریم روزت مبارک ...
نویسنده :
ثریا
13:30
همسرم
ای تمام زندگی و هستی ام، عشق را با تو تجربه كردم و بدان مروارید زیبای عشقت همیشه در صدف سرخ قلبم جای دارد. بهترینم، به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن، خوب ماندن و خوب دیدن را آرزو می كنم. روز مرد را به تو عزیزترینم تبریك می گویم. پدر جان ، با یك دنیا شور و اشتیاق وضوی عشق می گیرم و پیشانی بر خاك می گذارم و خداوند را شكر می كنم كه فرزند انسان بزرگ و وارسته ای چون شما هستم. پدر جان عاشقانه دوستت دارم و دستانت را میبوسم. ...
نویسنده :
ثریا
13:25
عکسهای گل پسرم
تا تولد
سلام پسر گلم مدتی میشه نیومدم برات بنویسم اینقدر مشغول تو میشم که یادم میره پسر گلم هر چند یک ماه تا جشن تولدت وقت دارم ولی دوست خوبمون مهربان جان کارهای تم تولدتو آماده کرده خیلی ناز شدن ایشالله موقع جشن تولدت همه عکسهاشو میزارم از گل پسرم بگم که ماشاالله خیلی شیطون شدی چهار دست و پا نمیری ولی یه جور مختص خودت حرکت میکنی هزار ماشالله با چه سرعتی -سعی میکنی بلند شی هر چیز محکمی رو که دم دستت باشه میگیری که بتونی بلند شی ولی کاملا نمیتونی یه کوچولو کمک میخوای عاشق سیم و تلفن و جا نونی و قاشق و چنگالی فدای تو بشم که اینقدر شیرینی همش دوست داری بری توی آشپزخونه در کابینت ها رو باز کنی منم دنبال تو قبرونت برم که مثل همیشه خوشرویی جدیدا دو...
نویسنده :
ثریا
15:07