یازده ماه گذشت
پسر نازم امروز یازده ماهه شدی و یک ماه دیگه یکساله میشی قربونت برم چقدر زود گذشت همه روزها و ساعتها و دقایق با تو بودن پر بود از شادی و عشق و هر روز بیشتر و بیشتر میشه بابا رضا رو که دیگه نگو هر روز که از سر کار برمیگرده درو که باز میکنه فوری میخوای بری بغلش و تا بهت میگه پسرم بابایی دستاشو بشوره و پسری رو بغل کنه فوری گریه میکنی بابایی امروز صبح رفت خلخال چون سالگرد عموی بابا رضا بود خدا رحمتش کنه خیلی مرد مهربونی بود و من و تو تنها بودی و الان که دارم برات مینویسم تو خوابیدی و بابایی تو راه برگشتنه خدایا همه مسافرها رو سلامت به مقصدشون برسون و بابایی ما رو هم سلامت به ما برسون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی