سعیدسعید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان و بابا

مهمونی دندونی پسرم

سلام پسر گلم عزیزم دیروز یه مهمونی کوچیک ده نفره گرفتیم برای دندون پسر گلم که دراومده خدا رو شکر همه چی خوب بود غیر کیک تولدت که حسابی اعصابمو به هم ریخت شبیه دندون عقل درست کرده بود به همه خوش گذشت و کادو هم گرفتی چند تا عکس میزارم خونه رو هم ساده تزیین کردیم عزیزم چون خونه کوچیکه از میز نهار خوری خبری نیست سفره انداختیم و چون مامان همش تو آشپزخونه بود به بابایی گفتم عکس بگیره که این مدلی گرفته دیگه ولی مهم دور هم بودن بود که تو هم حسابی دلبری میکردی                     ...
26 اسفند 1391

جشن دندونی

  سلام گل پسرم مامان جان خیلی وقته نتونستم بیام برات بنویسم خیلی کار داشتیم دست بابا رضا درد نکنه عزیزم خیلی به مامان کمک کرد 70 درصد کارها رو بابایی انجام داد  ایشالله همیشه سلامت باشه و سایش رو سرمون عشقم قراره فردا برات آش دندونی درست کنم یه مهمونی کوچولو  میگیریم زیاد نیستیم کلا ده نفریم عکسها رو بعد برات میزارم عزیز دلم مامانی و خاله سحر امشب میان و بقیه فردا  داشتم به عکسهات نگاه میکرد پسرم چقدر زود بزرگ شدی تو اون پسری بودی که چند ماه پیش نمیتونستی تعادل دستهاتو حفظ کنی حالا ... خدا رو صد هزار مرتبه شکر که تو رو به ما داد یه گل پسر سلامت و خندون و مهربون چند تا از عکسهاتو میزارم عزیزم ...
24 اسفند 1391

عید نوروز

          ارزویم این است آسمانت بی غبار,سهم چشمانت بهار.. قلبت از هرغصه دور,بزم عشقت پر سرور.. بخت وتقدیرت قشنگ,عمر شیرینت بلند.. *سال نو  همه دوستان پیشاپیش مبارک* ...
23 اسفند 1391

آهنگ و خواب

عزیز دلم چند روز پیش تو رو رو تخت گذاشته بودم و خودم هم با کامپیوتر کار میکردم و آهنگهای سبزه ریزه میزه رو مثل همیشه برات گذاشته بودم که بعد از چند دقیقه دیدم صدایی ازت نمیاد وقتی برگشتم شما رو این مدلی دیدم ناگفته نمونه شما متر رو دوست داری خودتو باهاش سرگرم میکنی  ...
29 بهمن 1391