17 ماه گذشت
سلام گل پسرم عشق من فدای اون صورت و خنده های قشنگت خیلی وقته نیومدم پسرم 17 ماهه شد
17 ماه پر از روزهای خوب و شیرین که با هیچی عوضشون نمیکنم پسر خاله سپیده هم دنیا اومد اسمشو گذاشتن بردیا دیشب رفتیم خونشون و دیدیمش خیلی نازه خدا برای مامان و باباش ببخشه – تو هم با بهارسا بازی میکردی وقتی میخواستیم برگردیم خونه هر چی بهت میگفتم سعید بیا لباساتو تنت کنم گوش نمیدادی و میخواستی بازی کنی 5 روز خونه مامان بابا رضا بودیم و دو روزم خونه مامان من هر وقت خاله سحر از سر کار میومد میویدی میرفتی بغلش فدات بشم معلومه خالتو خیلی دوست داری -خاله جون برات یه کلاه خوشگل خریده بود چند روز قبلش هم با بابا رضا و سعید جونم رفتیم بیرون برای پسرم کابشن و کلاه خریدیم مبارکت باشه عسلم
جدیدا کاری رو که بهت میگیم نباید انجام بدی قهر میکنی و میری تو اتاق و زود برمیگردی و ادا در میاری
حرفهای جدیدی که یاد گرفتی
آگا= آقا
کارتو=کارتون
آخ= آخ
آبه=آب البته بیشتر وقتها میگی دوغ
گوشی – گردو =گوگی
بهت میگم سعید پیشی چی میگه خیلی آروم میگی میو میو
و دیگه اینکه اتاقتو با اتاق خودمون عوض کردیم اتاق سعید بزرگتر و خوشگلتر شد بابا رضا موکت نرم خرید برای اتاقت نصب کرد و چند تا از عکسهاشو میزارم