عید 93
سلام عزیز دام فدات بشم مامانی این روزها خیلی تنبل شده البته برای نوشتن وگرنه صبح تا شب با پسری بازی میکنه و احساس خستگی نمیکنه از بس پسر گلم شیرین زبون شده هر چی که بشنوی فوری تکرار میکنی شدی طوطی ما قربون اون چشمای نازت برم اول از همه بگم که موقع سال تحویل رفتیم خونه مامان ی(مامان من) دایی خسرو و زن دایی هم اومدن دور هم بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت و عیدی گرفتیم روز اول عید رو هم رفتیم خونه مامان(مامان بابا رضا) که عمو مهدی اینا هم اومدن دور هم بودیم و 2 عید هم عازم سفر شدیم به سوی کرمانشاه (دیار مامان) البته با خاله سحر و مامانی تا 8 فروردین اونجا بودیم و همه روزها رو هم به دید و بازدید گذروندیم و در کل خوش گذشت بعدشم که برگشتیم و خونه بودیم از شما بگن که مثل همیشه همه قربون صدقت میرفتن و خیلی دوستت داشتن و البته دارن این روزها هم هر روز کلمه های جدید یاد میگیری دیگه پله های ساختمونو راحت بالا و پایین میری به مامانی کمک میکنی سفره میندازی و .... اسممونو که روی کاغذ مینویسم مثلا مینویسم رضا و میخونم تو هم میگی بابا مینویسم سحر میگی خاله .و...
کلمات جدید سعید
جله=ژله
کلیت=کلید
ادب = بی ادب
شیر= شیر
گبه=گربه
توپ=توپ
خاله= خاله
عمو=عمو
دای= دایی
اسماشونم که همه کامل میگی
جز عمو مهرداد میگی متاد
عمو مهدی= متی
دیشب داشتم عکسهای کوچولیتو نگاه میکردم دلم تنگ شده بود چندتاشونو اینجا میزارم
اینم عکس ات وقتی خیلی نی نی بودی