سعیدسعید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

عشق مامان و بابا

20 ماهگی سعیدم

                                       عزیز دل مامان دو روز از 20 ماهگیت میگذره عزیزم مبارک باشه عشقم - یک هفته ای خونه نبودیم دو روز خونه مامان (من) یه روز خونه عمو مهدی و دو روزم خونه مامان(بابا رضا) بودیم اول اسفند تولد عمو مهرداد بود و همه اونجا بودیم و خوش گذشت شما هم حسابی آتیش سوزوندی جدیدا اگه کاری داشته باشی و من بهت نه بگم و نخوام انجام بدم منو اینطوری صدا میزنی ما جون= مامان جون فدات بشم منم کلی ذوق میکنم  دیگه اینکه با هم رفتیم بیرون یه بالش با کاور باب اسفنجی برات خرید خیلی دوستش داری و همش میخوای پیشت باشه سر...
5 اسفند 1392

دندونای سعید تولد بابا رضا

سلام پسر نازم الان دقیقا .: سعید تا این لحظه ، 1 سال و 7 ماه و 18 روز و 5 ساعت و 59 دقیقه و 32 ثانیه از عمر زیبات میگذره عشقم پنج شنبه تولد بابا رضا بود که مامان اینا اومدن یه جشن کوچولو برای بابا رضا گرفتیم خوب بود خوش گذشت توهم که حسابی شیطونی کردی البته پسر آرومی هستی شیطونیاتم قشنگه چند تا عکس دیروز ازت گرفتم میزارم که خاله سحر دیگه شاکی نشه چرا عکس جدید نمیزارم دیگه اینکه دو تا دندون نیشای بالا هم دراومده و دو تای پایین مونده کلمه هایی که یاد گرفتی وقتی با من کار داری بلند صدا میزنی ماما مامان منم اینقدر دوست دارم بعضی وقتها دیر جوابتو میدم که بازم تکرار کنی به بابا رضا هم میگی بابو عمو=عمو تقال- پرتقال الو=الو چیه = ...
19 بهمن 1392

واکسن 18 ماهگی

سلام پسر نازم عشقم امروز چند روز از 18 ماهگیت میگذره ماشالله خیلی باهوش تر – شیطونتر- شیرین شدی امروز صبح با با رضا بردیمت درمانگاه برای واکسن 18 ماهگی که خدا رو شکر همه چی خوب بود عزیزم فقط یه کوچولو آمپولی رو که با پات زدن گریه کردی آمپول دستتو که اصلا خم به ابرو نیاوردی و خدا رو شکر الانم مشغول بازی هستی تو این مدت خیلی کلمه ها رو یاد گرفتی و میگی شب یلدا رفتیم خونه مامانی (مامان من) خوش گذشت خاله سحر برات پازل اعداد خریده بود پسرم که ماشالله از 1تا 10 بلده بشمره خدا رو شکر برای این پسر نازمون و دیگه اینکه اصلا دوست نداری پسر خاله سپیده رو بغل کنم و گریه میکنی به همین خاطرم اصلا بهش نزدیک نمیشم  کلمه هایی که پسرم میگه ماما=...
9 دی 1392

17 ماه گذشت

سلام گل پسرم عشق من فدای اون صورت و خنده های قشنگت خیلی وقته نیومدم پسرم 17 ماهه شد 17 ماه پر از روزهای خوب و شیرین که با هیچی عوضشون نمیکنم پسر خاله سپیده هم دنیا اومد اسمشو گذاشتن بردیا دیشب رفتیم خونشون و دیدیمش خیلی نازه خدا برای مامان و باباش ببخشه – تو هم با بهارسا بازی میکردی وقتی میخواستیم برگردیم خونه هر چی بهت میگفتم سعید بیا لباساتو تنت کنم گوش نمیدادی و میخواستی بازی کنی 5 روز خونه مامان بابا رضا بودیم و دو روزم خونه مامان من هر وقت خاله سحر از سر کار میومد میویدی میرفتی بغلش فدات بشم معلومه خالتو خیلی دوست داری -خاله جون برات یه کلاه خوشگل خریده بود چند روز قبلش هم با بابا رضا و سعید جونم رفتیم بیرون برای پسرم کابشن و کل...
1 آذر 1392

دندونای پسرم و شیرین زبونیاش

گل پسرم چند وقتی میشه میام به وبلاگت سر میزنم عزیزم ولی نمیتونم بنویسم الان هم خوابی من اومدم  عزیزم تو این ماه 4 تا دندون با هم در آوردی که راحت تر از قبل میتونی غذا بخوری گلم قدت هم هزار ماشالله بلندتر شده هر چند وزنت زیاد نشده و اینو میزاریم به حساب تحرک و شیطونیات سعیدم کلمات جدیدی که یاد گرفتی  گل= گل  گوگی= گوشی گیه=کیه  نون= نان ماما= مامان توپ= توپ و خیلی حرفهای دیگه که نمیدونیم چیه  کلاغ پر- لی لی حوضک - اتل متل توتوله رو هم یاد گرفتی  بعد از مدتها مامان و بابایی و عمو مهرداد و عمو مهدی و زن عمو ستاره اومدن خونمون و شب موندن خیلی خوشحال شدیم و حسابی بهمون خوش گذشت و همش قربون صدقه...
29 مهر 1392

تولد آقا جون و ......

پسر گلم یک هفته ای نبودیم  اول مهر رفتیم خونه آقا جون (پدر مامانی) چون تولد آقا جون بود خاله سحر یه کیک خوشگل و خوشمزه گرفته بود شب خوبی بود سوم مهر رفتیم خونه بابا جون ( پدر بابا رضا) جمعه هم با عمو مهرداد و و بابایی و مامانی  رفتیم باغ پرندگان روز خوبی بود چند تا عکس گرفتم و بعد میزارم اونجا هم فقط به فکر آب بازی بودی بابا رضا پاهاتو گذاشت توی آب و از اون به بعد بود که دیگه دیونمون کردی هر جا آب میدیدی باید میرفتی آب بازی میکردی آخراشم که خوابت گرفته بود و حسابی گریه کردی اومدیم تو ماشین به محض اینکه نشستم و تو شیر خوردی فوری خوابت برد و سه ساعت راحت لا لا کردی و عصر هم اومدیم خونه خودمون و روز بعدش من سرما خوردم همش دعا میکردم ...
9 مهر 1392